گزارشی جالب از مجلس ختم کیم جونگ ایل
به گزارش دنیای با نشاط مدرسه، خبرنگاران به نقل از هفت صبح : 1- مجلس، بی ریاست ! نشسته ایم در مجلس ختم کیم جونگ ایل و زار می زنیم. کیم جونگ اون، فرزند آن مرحوم، آمده جلو، نمی گذارد عر بزنیم. آرام مان می نماید تا خودمان را شهله شهله نکنیم!
اولش با تعجب نگاهمان می نماید. حتی خرما تعارف می نماید ولی کی میل به خرما دارد از فرط غصه و اشک و ماتم؟ وقتی نمی تواند ما را آرام کند، می رود و مادر سوم اش! را می فرستد که برو این میهمان ها را آرام کن خودشان را کشتند! زن سوم مرحوم می گوید: ایت ایزا بلک بورد؟!م ما می فهمیم دارد خوش آمد می گوید. یک کمی آرام می شویم. قطره ها می خشکند.
2 - مترجم می گوید: برادر جان گریه نکن. بالاخره انتها زندگی کبوتر! مرگ است. هرچی خاک آن محروم است بقای عمر شما باشد. (ناقلا فارسی هم خوب بلد است ها) ولی مگر اشک لامصب ما قطع می گردد؟ فرزند محروم وقتی نمی تواند آرام مان کند، داد می زند؟ Chand Megiri Gerie Nakone (چند می گیری گریه نکنی؟) و ما می فهمیم CD فیلم چند میگری گریه کنی هم جزو کلکسیون 20 هزار فیلمی مرحوم است. سینما به چنین مردانی نیازمند است. شما جای ما بودی گریه نمی کردی؟
3 - مجلس بی ریاست! گریه کنید. شما هم گریه کنید. نمی دانید چه جواهری از دستمان رفته است. این را همسر سوم مرحوم می گوید. می پرسیم مگر جواهرات هم جزو میراث متوفی مانده، خواهر؟ می گوید: آره بابا. زیاد. خیلی زیاد.
معلوم می گردد در کنار کلکسیونی از ماشین های بنز و BMW و ده ها راس اسب روسی و 10 تا جت اسکی آمریکایی و کلکسیونی با 10 هزار بطری جورواجور، جواهرات هم بین شان بوده حالا وقت آن است که خون موج زند بر لب لعل! می زنیم تو سرمان که هی وای، هی وای. هی هوای. کاش ما هم یک همچین بابایی داشتیم. این جور باباها را کی نمی خواهد؟
4 - مجلس بی ریاست! داریم آخرین قطره های اشک مان را بر فراق آن مرحوم می نشانیم که صدای زنجیر می آید. اولش فکر می کنیم صدای زنجیرهای طلاست. بعد می بینیم، نه بابا صحنه، خیلی اکشن است. مثل سینمای فدریکو فلینی است. بازیگران گریان وارد می شوند. می زنند توی سرشان. ما هم که احساساتی! قاطعی آنها می شویم و د بزن!
عزاداری دارد به جاهای خوب خوب می رسد (جای آنجلینا خالی است) از بغل دستی می پرسم شما دیگه واسه چی گریه می کنید خواهر؟! بر و بر نگاهم می نماید و می گوید: آن مرحوم به خواننده های معروف ژاپنی و کره جنوبی، خیلی علاقه داشت. گاهی دستور می داد بچه هاشان بیایند ما را بربایند و پیش او ببرند. از ما هم خوب پذیرایی می کرد الحق. جای آن است که خون، موج زند بر لب لعل. می گویم این را که دوبار گفتی!
5 - دستمال بده داش! دستمال بده. مجلس بی ریاست وای اگر ما هم یک بعلاوه بابایی (یا حداقل شهری!) داشتیم چه می شد؟ هی وای من. هی وای من! جای آن است که خون، موج زند بر لب لعل. (این هم شد سه تا) دستمال بده داش. مجلس بی ریاست!
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
پ
منبع: برترین ها